روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

اخرین امتحان


امتحانا دیروز تموم شد .

دست جیغ هورا به افتخار خودم (خودشیفته هم خوتونید...)

اونقده خوشحالم

کلی برنامه ریزی دارم برای تابستان خودرا چگونه گذراندید...

می ام و می گم فعلا بای////////

نظرات 6 + ارسال نظر
سپیده سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 20:17

رها چقد خططت قشنگه
خوش به حالت

سلام سپیده جون لطف داری خانومی اعتماد به نفس می دی ها
نگو تورو خدا خجالت کشیدم

برنا چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 08:30 http://www.newday2014.blogfa.com

سلام :)
خوش به حالتون که کلی برنامه ریزی دارید...امیدوارم که سفر هم جزو برنامه های تابستانی شما باشه (چون خودم خیلی سفر رو دوست دارم)

اره سفرهست ولی بعد از ماه مبارک چون الان اوووووج کار من و همسری است

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 12:26 http://1nicegirl8.blogsky.com

ای خوشحال
آدم وقتی امتحانا تموم میشه فکر میکنه آزاد شده یهویی...

اره نمی دونی چقده اون روز خوش گذشت باید یه پست براش بذارم تا یادم نره

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 12:28 http://1nicegirl8.blogsky.com

شما خارج زندگی میکنین؟

اه خارج بلی بلی
نه بابا همین ایران ولی درشهر دیگری غیر از شهر خودمان هستیم و چون تو شمالی؟ درسته من با تو هزار کیلومتر بیشتر فاصله دارم اینو از کیلومتر ماشین وقتی میاییم شمال فهمیدم...دی...
ولی خارجو خوب اومدی

آسیه چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 16:05 http://a30pa30.persianblg.ir

به به مبارکا باشه
تابستون رو که باید به خوردن و خوابیدن گذروند

راس می گی ولی من بخورم بخوابم ترم بعد از دردانشگاه جا نمی شم برم تو که

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 20:48 http://1nicegirl8.blogsky.com

من شمال نیستم ک
تهرانم
گفتی 1000 کیلومتر فکر کردم خارجی

اه اه ببخشین من فکر کردم شمالی . چرا؟؟؟ نمیدونم والله...
ولی بازهم 1000تا فاصله داریم گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد