روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

چالش به کجا رسید؟؟؟

خوب در راستای چالش ذکر شده

خواهری هم کتابش رو هدیه داد به دخترخاله و دخترخاله را به چالش دعوت کرد .

دخترخاله هم یه کتاب برای خواهرش خرید و هدیه داد و اونو به چالش دعوت کرد .

حالا حداقل فرهنگ هدیه دادن کتاب داره جاباز می کنه ...

ممنون از موسس این طرح


راستی خواهری یه کتاب دیگه هم به من هدیه داد و لابد می خواد منو دوباره به چالش دعوت کنه ... دی .... از دست تو خواهرجون!!!!




نظرات 3 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 11:44

خب چالش رو عوض کنین
مثلن بستنی خریدن

اووف چه چالشی اونم از نوع میوه ای اش...
دوست دارم ....

باران پاییزی یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 15:39 http://baranpaiezi.blogsky.com

ماهی جان این دو تا خاهر نه تنها زنجیره رو قطع نکردن بدجور چسبیدن بهش

ماهی گفته بود ما زنجیره را قطع کردیم ؟ چرا اونوقت ؟ این زنجیره در دنیای واقعی داره می ره جلو که ..
اگر کار من اشتباه بوده بگین که من درستش رو انجام بدم من که گفته بودم ....

باران پاییزی دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 10:18 http://baranpaiezi.blogsky.com

نه عزیزم سوئ تفاهم نشه برات
ماهی توی کتابی که هدیه داده بود. نوشته بود زنجیره رو قطع نکنید. اتفاقن من از کار شما دو تا خاهر خیلی خوشم اومد . درود بر شما که باعث میشید یه کار خوب انجام بشه.

عزیززززززززززم
نه ما سعی می کنیم اخرین فرد این زنجیره نباشیم البته اگر زنجیره دور خودمون گره نخوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد