روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

من و بارداری ام

بارداری خیلی سختی دارم

چهارماه فقط تهوع و کمردرد و حالا تو ماه شش دردهای وحشتناک زایمان . انقباض و درد . انقدر شدید که سه شب را در بیمارستان بستری شدم . بعد با فشار خون پایین و کم خونی شدید و ازمایشهای خونی که نشان از کم بودن فاکتورهای خونی ام و خطر برای جنین داشت . حالا من دو هفته مرخصی و استراحت مطلق دارم . دکتر مرخصم نمی کرد . می گفت با این شرایط خونی ات دچار ایست قلبی می شی!!!!!

ولی از دو هفته استراحت فقط توانستم سه روز استراحت کنم و الان پشت میزم توی اداره نشستم و از صبح تاحالا دو تا انقباض داشتم .

متنفرم از این اداره و ادمای سطحی نگری که چون برگه استراحت دوهفته ای اوردم ....

متاسفم برای این دید تنگشون

و به خدا واگذارشون می کنم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 00:21

درودددددددددددددددددددددد به رهای عزیزممممم
من عمیقا شرمنده ام این مدت بهت سر نزدم و جویای احوالاتت نشدم...خیلی بیمعرفتم میدونم...

رها جان شاید به خاطر کار زیاد و نداشتن استراحته که انقد داری اذیت میشی و درد داری...
متاسفانه گاهی اطرافیانمون بد میشن

سلام سپیده جونم خوبی ؟
اختیار داری خانومی بی معرفت چیه ؟؟؟؟
اره عزیزم به خاطر کارزیاد اداره است .توی خونه که همه اش در حال استراحتم حتی غذا هم به ندرت درست می کنم ولی همکاران اداره زیاد همراه ادم نیستن می دونی که ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد