روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

دندون عقل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه کم غرغر کنم؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یادی از گذشته های من!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام دوباره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حسین پناهی

من تعجب می کنم

چطور روز روشن دو هیدروژن بایک اکسیژن ترکیب می شوند و آب از آب تکان نمی خورد

بهزیستی نوشته بود : شیر مادر، مهرمادر، جانشین ندارد

شیر مادر، نخورده مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم . اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت

جزمعلم ریاضی عزیزم

که همیشه می گفت : گوساله بتمرگ!

با اجازه محیط زیست

دریا دریا دکل می کاریم

ماهی ها به جهنم

کندوها پر از قیر شده اند

زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند

تا پشت بام سعادت ملکه را آسفالت کنند

چه سعادتی!

داریوش به پارس می نازید

ما به پارس جنوبی

صفر را بسته اند تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم!

مرحوم حسین پناهی