روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

دلم برای اینجا تنگ شده .

این چندماه اتفاقهای زیادی افتاده

الان روحیه ام خیلی خرابه چون بدترین اتفاق اخیر فوت پدربزرگم بود . مردی که خیلی مهربون بود و حالا نیست

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده یکشنبه 21 دی 1393 ساعت 10:58

سلام
خدا رحمتشون کنه و روحشون در آرامش باشه عزیزم
خوشحالم برگشتی

سلام سپیده عزیزم . ممنونم از اینکه با وجود این همه زمان نبودنم هنوز هستی
ممنونم
مرد خیلی خوبی بودن هنوز توی شوک نبودنشون هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد