روزهایی که می روند...
روزهایی که می روند...

روزهایی که می روند...

خاطرات من

سلام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


مسافرت کنسل شد . گفتم همین اول صبحی بیام اطلاع رسانی کنم یه جامعه مجازی ای را از نگرانی در بیارم .


علت : جا نداشتن خووو مگه چیه؟؟؟؟؟


حالا چی می شه؟ هیچی ما سی خودمون میریم اونا سی خودشون.


ایکون عروس نمونه چرا نداره اینجا؟؟؟؟ باید سفارش بدیم برامون بزنن!!!


از همه دوستانی که در هنگام تحمل این مصیبت با ارسال تاج گل، حضوری ، تلفنی، کامنتی، و به روشهای دیگر حتی ارسال


انرژی همدری کردن سپاسگزارم .


باشد که در شادی هایتان جبران کنم!!!


الان من اینجوری ام!!!!!!!!!

فقط همین

فقط همین !!!


حال خوبم را مدیون تو هستم ممنونم


حالم خراب بود خیلی زیاد ولی این جا رو که خوندم فازم کلا عوض شد الان خوبم خیلی خوب . ممنون به خاطر تمام انرژی های خوبت 

باز سفر ما!!

انقده خوشم می ایداز این نیلو با این ته دل خالی کردنش اصلا عاشقشم

اینجا منظورمه!!!!!

طوفان


باز دیروز جمعه بود و باز تو خونه ما طوفان مخصوص روزهای جمعه به پا شد!!!!!

گاهی دلم می خواد فقط چمدان لباس ها و مدارکم و بردارم و برم . فقط برم . جایی که او نباشد انجا من باشم

خدایا گاهی به خدایی ات شک می کنم.


------------------------------------------------------------------------

این رو تو وب گردی هام خوندم


این رهایی از عمق درون رو دوست دارم. این حس ناب و شیرین توام از لطافت و ناز و کرشمه رو دوست دارم. این حس بهم یادآوری میکنه که با وجود کثرت موهای سفید و چینهای احتمالی گوشه چشم و خط خنده و با وجود اعداد حک شده در شناسنامه، عزیز دلی هستم که پروانه وار دورم می چرخه مبادا که دلم بلرزه. دلی که بغض کردنم آزارش میده و تاب نمیاره از درد کشیدنم. این حس رو با همه دنیا هم عوض نمیکنم. همین حس ساده اما شیرین طلب شدن از جانب تو رو میگم. این حس مایه آرامش و بلوغ منه. حس ناب زنانگی در بستر قلبی که میشناسدم و میخواهدم. ممنونتم مرد بی نظیر من.


خوشا به حالش فقط خواستم بنویسم که یه روز منم همین حس را داشتم ولی الان متضادترین و متناقض ترین این حسها را دارم تجربه می کنم تجربه تلخی است حس تنفر را توی تک تک حرفهاش صداش رفتارش همه چیزش می بینم و خودم ... حس می کنم خالی ام خالی از هرگونه حسی . هیچ فقط دلم می خواد چمدانم را بردارم و برم فقط همین!!