-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مهر 1395 14:35
سلام یه سلام کاملاپرانرژی . من برگشتم تا یک سال و نیم نبودنم راجبران کرده باشم اول از کجا شروع کنم؟؟ نمی دونم هر چی به ذهنم رسید بدون تقدم و تاخر می گم اول از بارداری بگم که نیمه تیرماه دخترک خوشگل و ارومی خدا توبغلم گذاشت که هنوز روزی صدبار به خاطرش شکرمی گم از بس اروم و شیرینه . درسم هم تموم شد و من بالاخره بعد از...
-
سلام
دوشنبه 12 مهر 1395 14:55
سلام من برگشتم
-
خداحافظ
پنجشنبه 28 خرداد 1394 12:06
این روزها روزهای اخر بارداری را می گذرونم روزهایی گرم و کشدار . شبهایی طولانی و دردناک . سخت است اما شیرین ضربه های محکمی که فسقلی به شکمم می زنه هر حالتی که باشم هر جایی که باشم خنده به لبم می اره . روزهای سختی است ولی ارزو می کنم این روزهای سخت رو همه زنان سرزمینم تجربه کنند موقع زایمان دخترکم برای باردار شدن چند...
-
من و همسری ...
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 14:20
بعضی وقتها فکر می کنم اگر همسری کنارم نبود یا مثلا منو دوست نداشت یا مثلا بی تفاوت بود من این روزهای سخت بارداری ام را چطور می گذروندم ؟؟ مشکلات کم خونی من خیلی حادشده . من یک سال بعد از شیرگرفتن دخترک و بدون برنامه ریزی قبلی باردارشدم . جرات فکر کردن به از بین بردن بچه را هم نداشتیییم حالا من با کم خونی دست و پنجه...
-
پاسخی دندان شکن
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 14:09
دریک اقدام انتحاری درراستای پاسخ به پست قبلی ، تو اداره چادر می پوشم و با چادر عین یه توپ قلقلی سیاه می رم دستشویی و اینا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394 09:00
همین الان یهویی... متنفرم از این اقایونی که به شکمم نگاه می کنن ... اه احمقا
-
من و بارداری ام
شنبه 5 اردیبهشت 1394 11:28
بارداری خیلی سختی دارم چهارماه فقط تهوع و کمردرد و حالا تو ماه شش دردهای وحشتناک زایمان . انقباض و درد . انقدر شدید که سه شب را در بیمارستان بستری شدم . بعد با فشار خون پایین و کم خونی شدید و ازمایشهای خونی که نشان از کم بودن فاکتورهای خونی ام و خطر برای جنین داشت . حالا من دو هفته مرخصی و استراحت مطلق دارم . دکتر...
-
روز زن
دوشنبه 24 فروردین 1394 09:24
روز زن روز مادر روز مادر درداوره برام. یه جورایی بهم دهن کجی می کنه . ایکه هرسال بری و بدون انگیزه وصرفا برای رفع تکلیف برای مادرشوهر عزیزت هدیه بخری تازه بعضی اوقات به مذاقشون خوش نیاد و تیکه هم بارت کنن (مثل پارسال) درد اوره . ولی امسال از قشم برای مادرشوهر یک بلوز مجلسی خریده بودم که بهشون روز مادر بدهم حتی برای...
-
روز زن
دوشنبه 24 فروردین 1394 09:21
روز زن روز مادر روز مادر درداوره برام. یه جورایی بهم دهن کجی می کنه . ایکه هرسال بری و بدون انگیزه وصرفا برای رفع تکلیف برای مادرشوهر عزیزت هدیه بخری تازه بعضی اوقات به مذاقشون خوش نیاد و تیکه هم بارت کنن (مثل پارسال) درد اوره . ولی امسال از قشم برای مادرشوهر یک بلوز مجلسی خریده بودم که بهشون روز مادر بدهم حتی برای...
-
یه ماجرای نه چندان جالب
شنبه 22 فروردین 1394 12:17
پدر یکی از همکاران فوت کرد . نیمه شب دوشنبه . و این اقای همکار همان موقع یعنی ساعت یک و پنجاه دقیقه به همه همکاران اس ام اس زد و خبر فوت پدرش را داد. پنجشنبه اومد سرکار و همه ما جمع شدیم و برای پدرش فاتحه خوندیم ایشون هم از همکاران برای شرکت در مراسم پدرش تشکر ویژه! می کرد و می گفت توقع نداشته همکارا این همه زحمت بکشن...
-
قسمت دوم سفر
شنبه 22 فروردین 1394 12:05
اول من رفتم وارد خوابگاه شدم تا به حساب خودم ارزیابی کنم چجور جاییه.... که چشمتون روز بد نبینه . یه جای بزرگ ولی با امکاناات ابتدایی . میشه گفت همه چیز داشت . هیچی نداشت . بوی نم عجییبی هم می اومد . با خودم گفتم شاید بشه تمیزش کنم و بوی نم رو من حساسم می فهمم . ولی ... درکل دوساعت هم توی اون مهمانسرا نموندیم با همسری...
-
عید نوروز ...
شنبه 15 فروردین 1394 10:33
سلام دیگه این سلامها را به خودم می گم . چون دوستام همگی نیستند. امیدوارم هرجا باشید خوش باشید . من و همسرم امسال تا روز 29 اسفند درگیر کارهای اداره بودیم شب 28 اسفند هردوتامون تا ساعت 11 شب اداره بودیم و مشغول سروسامون دادن به کارها و ناچاراً دخترک و پسرک رو منزل مادر شوهر گذاشته بودیم . وقتی برگشتیم دنبالشون پسرک عین...
-
سال نو مبارک
شنبه 8 فروردین 1394 08:24
سلام سلام سلام این یک سلام پر انرژی برای شروع یک شنبه خووووب اول سال . اولین شنبه کاری در سال 1394 سال عروس... من خوووووبم پر از انرژی و شاد . دو روز است که از سفر برگشتیم . جاتون خالی روز اول فروردین به سمت بندرعباس حرکت کردیم و ظهر یکشنبه بندرعباس بودیم . خلاصه بعد هم قشم و درگهان و خلاصه خرید و گشت و گذار توی...
-
من یه احمق هستم....
دوشنبه 25 اسفند 1393 12:14
نمی دونم این اخرین پیست امسال خواهدبود یا نه ؟ اگر بخواهم به سال قبل نمره بدهم باید 12 بدهم . نه بیشتر نه کمتر . سال 93 سال جالبی بود می تونست خیلی خیلی خوب باشد ولی خیلی خیلی خوب نبود . دلم می خواست خیلی کارها را بهتر انجام بدهم . تصمیم های زیادی برای زندگی ام داشتم که هیچکدومش عملی نشد . بارداری ناخواسته هم یکی از...
-
عید امسال
سهشنبه 19 اسفند 1393 12:03
ماجراهای سفر پارسال رو یادتونه که ؟ همون که قرار بود جنوب باشه بعد شد هر جا من بتونم جا رزرو کنم و اخر سر چون من نتونستم جا بگیرم خاندان شوهر خودشون بدون ما رفتن چابهار؟ تا روزهای اخر عید هم مونده بودن . حالا امسال من دلم یه خرید حسابی می خواد خیلی هم روی حقوق اسفند و پاداش آخر سال و اینا حساب باز کردم که یه قرونش رو...
-
پرت وپلا
شنبه 9 اسفند 1393 13:12
می دونم انگار دیگه کسی یاد من نمیکنه انگار خواننده ندارم انگار نه انگار منم بودم و هستم فراموش شدم به همین راحتی ولی من هسسسسسسسسسسستم محکم ولی ضعیف تنها ولی درجمع عاشق ولی خسته هسسسسسسسسسستم و هستم و هستم خود سانسوری هم حدی داره کلی راز مگو تو دلم تلنبار شده نمی دونم کدوم یکی رو بکشم بیرون که گرد و خاک اون یکی روش...
-
این روزها
شنبه 25 بهمن 1393 12:00
این روزها من خوبم خیلی خوبم خاله جونم اومده بودن اینجا البته خونه اون خاله دیگه بودن . پسرشون اینجا اموزشی می گذرونه و خاله و پسر خاله خیلی به هم وابسته ان و این سربازی هم نتونسته از وابستگی شون کم کنه . خلاصه که یه شب ما رفتیم خونه خاله و بعد باهم رفتیم لوکس فروشی خاله می خواستن برای فرمانده پسرشون که شام خونه شون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمن 1393 12:47
از حال و هوای این روزها بخوام بنویسم 1- امتحانات تموم شد . کلا این ترم 8 واحد داشتم و واحدهام تموم شد . حالا مونده پایان نامه 2- درست یک هفته قبل از امتحانام باباجون عزیزم بابای مامان فوت کردن . رفتیم مشهد و دیگه تا سوم بودم بعد من و بچه ها برگشتیم و واسه هفت دوباره رفتیم . فقط خدامی دونه امتحان اول رو چجوری دادم...
-
تولد پسرک من 7/بهمن
چهارشنبه 8 بهمن 1393 07:45
دیشب تولد پسرک بود ده سالش تموم شد . پیر شدیم رفت خودمون نفهمیدیم چی شد .... هی روزگار... سال83 نصفه شب به دنیا اومد . خواست بگه من با همه فرق دارم ..... تازه زودتر هم به دنیا اومد حدود دو هفته . ولی اومد .پسرک برای زندگی ما برکت همراه داشت . بعد از دنیا اومدن اون دنیا روی دیگه اش رو هم به ما نشون داد . نشون دادکه می...
-
این روزها من اینم...
دوشنبه 22 دی 1393 10:24
چقدر خوبه یه مدت نبودن . الان خیلی بیشتر احساس ارامش می کنم تصمیم دارم از خوشی هام بنویسم از روزهای ابی و قشنگ روزهای سخت باید فراموش بشه نه اینکه یه جایی ثبت شه و هی بازخوانی بشه . موافقین ؟ این روزها ، روزهای امتحانات پایان ترم است سه تا امتحان داشتم یکی اش رو دادم . خوب شد . درس نمی خونم یعنی می نشینم سر درسم یاد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 دی 1393 09:17
دلم برای اینجا تنگ شده . این چندماه اتفاقهای زیادی افتاده الان روحیه ام خیلی خرابه چون بدترین اتفاق اخیر فوت پدربزرگم بود . مردی که خیلی مهربون بود و حالا نیست
-
خداحافظ
شنبه 12 مهر 1393 07:51
همین طور یهویی تصمیم گرفتم دیگه ننویسم از خودسانسوری بهتره جایی که بهم آرامش نده رو نمی خوام خداحافظ دوستان خوبم خداحافظ وبلاگ عزیزم خداحافظ خداحافظ خداحافظ
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 مهر 1393 10:15
یه مهمانسرا خواستیم برای همسر که مثلا دانشجوی دکتراس بیزار شدم از بس نسخه پیچیدن که باید برن بورس بشن باید برن دانشگاه و اووف امان از این همه حرف مفت...
-
خراب اباد ...
یکشنبه 6 مهر 1393 08:31
از پریروز حالم بده . از روز جمعه . خواهرشوهربزرگه قراره بیاد اینجا زندگی کنه . شاید ادم بدی نباشه . همسرش که خیلی هم مرد خوبیه خیلی . اونقدر که هرکس با اولین دیدار واقعا شیفته اش می شه بابا و پدربزرگ مادربزرگ من که به سختی از ادمها خوششون می اد این اقا را واقعا دوست دارن . بگذریم .... جمعه شب رسیدن. با مادرشوهر...
-
کاش
شنبه 5 مهر 1393 08:45
کاش می توانستم ..... کاش.... دلم یه تغییر بزرک می خواد ولی هنوز نمی دونم چیه . کاش قدرت تصمیمم بیشتر از این بود . کاش اینقدر ضعیف نبودم
-
واقعا چرا؟
شنبه 5 مهر 1393 08:24
-
چرا؟
چهارشنبه 2 مهر 1393 12:52
-
یه درد درل ساده است فقط همین !
چهارشنبه 2 مهر 1393 09:16
یک ساعتی می شه این صفحه جلوم بازه و نمی تونم بنویسم . دلم از پاییز رنگی پاییز زیبا می گیره . یاد روزهای کوتاه و تاریکیهای بلندش که می افتم دلم می گیره . خیلی چیزها تو دلمه که باید بنویسم کاش تو دنیای واقعی کسی منو نمی شناخت . کاش دنیای مجازی ام به واقعی گره نمی خورد . کاش ... دوستان اگر من اینجا چیزی می نویسم برای...
-
تولدم مبارک!!!
دوشنبه 31 شهریور 1393 09:19
شنیدن «تولدت مبارک» همیشه زیباس ... حتی اگر تولدت نباشه روز تولد من در شناسنامه امروزه از صبح سه تا مسیج تولد برام اومده مشتری گرامی خانم رها خانوم تولدتان مبارک . بانک x خانم رها خانوم تولدتان مبارک ؛ هدیه همراه اول برای روز تولد شما ... همکار گرامی خانم رها خانوم تولدتان مبارک با اروزی موفقیت برای شما اداره x کلا...
-
روزای پایانی شهریور
یکشنبه 30 شهریور 1393 13:12
سه شنبه صبح همسر برای ماموریت رفت تهران . صبح رود رسوندمش فرودگاه و خودم رفتم اداره . چهارشنبه رو مرخصی گرفتم تا برای سفر آماده شم سه شنبه دلم شور می زد چرا؟ نمی دونم ... ظهر که از اداره اومدم با دخترخاله ها که مشهد بودن و خواهری و اینا که همه شون خونه مامانبزرگم بودن چت می کردیم و تا عصر نخوابیدم بعد هم که دوروبر رو...